پرنسس مهربون

ساخت وبلاگ
انگار همین دیروز بود که داشتیم آماده می‌شدیم بریم مدرسه برای اینکه ساینا بره کلاس اول کلی ذوق و شوق و دل خنجیای مادرانه که حسابی اون روز پر بود از اشکا و از ته دل خوشحال بودنای من حالا یکسال از اون روز گذشت ساینا وارد کلاس دوم شد خیلی زود گذشت اینقدر زود که فکر می کنم با یه چشم بر هم زدن تموم شد ساینای من بزرگ شده دارم تصورش می‌کنم تو سالهای آینده تو مقاطع بالاتر تو دانشگاه حتی روزایی که قراره بره روی سن برامون پیانو بزنه (مادرم دیگه هزار و یک آرزو دارم ). روزایی که قراره شاهد موفقیتاش باشم روزایی که قراره با دوستاش دوره بزارن برن بیرون اینقدر این روزا لذت بخشن که گذشت زمانو دیگه اصلا حس نمی کنم. دیروز روز اول مدرسه برای جشنشون بود( 28 شهریور )همون دوستای پارسال، همون کلاس با این تفاوت که امسال معلمشون شده خانم یاری مهربون .اینجاست که باید گفت باز آمد بوی ماه مدرسه بوی بازی های راه مدرسه بوی ماه مهر ماه مهربان بوی خورشید پگاه مدرسه از میان کوچه های خستگی می گریزم در پناه مدرسه... پرنسس مهربون...ادامه مطلب
ما را در سایت پرنسس مهربون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csaynatalebzadeh0 بازدید : 21 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 2:32

سلام به وروجک شیطون بلای مامان که دیگه اینقدر نیومدم بنویسم همه چیز از یادم رفته از تولدت گرفته تا گذروندن تابستون و کلاسای تابستونی، سفر و تفریح و هزار جور چیز میز دیگه...ساینا قشنگم اینقدر دیگه بزرگ شدی که بعضی وقتا یادم میره این همون ساینا کوچولوی منه با این حرفای قلمبه سلمبه‌ش خلاصه حسابی دل من و بابا علی رو می‌بری .فکر می کنم دیگه شخصیتت کامل شده چون دیگه به راحتی هر چیزی رو نمی‌پذیری و باید پرنسس مهربون...ادامه مطلب
ما را در سایت پرنسس مهربون دنبال می کنید

برچسب : تابستون,مشغله,ساینا, نویسنده : csaynatalebzadeh0 بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1396 ساعت: 23:37

هفته پیش اولین کارنامه‌ت رو گرفتم، قبلش که اعلام کردن می خوان کارنامه بدن باور کن یه حس دل شوره تمام وجودم رو گرفت.

نمی‌دونم چرا خیلی خیلی حساسیتم زیاده تو همه چیز. خودت هنوز مفهوم کارنامه رو نمی دونی. خداروشکر همه چیز خوب بود، همش بسیار خوب بود. فقط پایین برگه خانم معلم برات نوشته بود که باید یه کم حرف زدنت رو کمتر کنی تا بتونی تمرکز بیشتری داشته باشی.

خدایا شکرت به خاطر همه چیزای خوبی که بهم دادی به ویژه آرامش کنار علی و ساینای قشنگم.


پرنسس مهربون...
ما را در سایت پرنسس مهربون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csaynatalebzadeh0 بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 2:38

چند وقته که خیلی درگیرم، درگیر کارای تولدت از اون جایی که عشق تولد داری هیچ جوره رضایت نمیدی که نخوای تولد بگیری. با اون روزشماری که از سه ماه پیش زدی به در اتاقت و به ذوق خط زدن روزای هفته رو میشمری من و بابا علی دلمون نیومد برات تولد نگیرم .البته من خودم کاملا موافق گرفتن تولدم فقط و فقط دوست دارم پرنسس مهربون...ادامه مطلب
ما را در سایت پرنسس مهربون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csaynatalebzadeh0 بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 2:38

سلام عزیزم خیلی وقته که نیومدم بنویسم قبلنا خیلی می‌نوشتم از لحظه لحظه بزرگ شدنت اما نمی‌دونم شاید به خاطر مشغله زیاد باشی شایدم تنبلی .تو این مدت ماجراهای زیادی داشتیم از جشن تولدت گرفته تا دفاع پایان نامه مامان و یه اتفاق خیلی خوب برای بابا علی خلاصه همه اینا روی هم تلنبار شده . از جشن تولدت شروع پرنسس مهربون...ادامه مطلب
ما را در سایت پرنسس مهربون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csaynatalebzadeh0 بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 2:38

سلام وروجک قشنگم که داری با سواد میشی. الان دیگه کلی جمله بلدی بنویسی خودت می‌خونی، خودت می‌نویسی. خیلی حس قشنگی داشتم وقتی تو اون روز کلمه ر رو یاد گرفتی برام نوشتی مادر دوستت دارم وای نمی دونی چقدر خوشحال شدم یه عالمه حس خوب داشتم وقتی اومدی خونه بغلم کردی بهم نوشتت رو دادی قربونت برم دختر باسواد من. بازم طبق هر سال که نزدیک تولدت میشه من فکر اینم که تولدت چه جوری باشه که بهت خوش بگذره امسالم تو زودتر از معمول رو در اتاقت روزشمار رو چسبونی تا اول بهمن که روز تولدته امیدوارم بتونم از پس این کار بیام با کمک با بابا علی که به تو خوش بگذره. خداروشکر همه چیز داره به خوبی میگذره خوشحالم از بودن کنار دختر قشنگ و همسر مهربونم.   پرنسس مهربون...ادامه مطلب
ما را در سایت پرنسس مهربون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csaynatalebzadeh0 بازدید : 20 تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 11:04

4 شنبه وقتی اومدی خونه یه کتاب داستان تو کیفت بود سریع رفتی آوردی گفتی مامان من دیگه بلدم کتاب بخونم قربونت برم که دخترم به تنهایی کتاب می‌خونه . از 4 شنبه تا جمعه پیش همه این کتاب رو با صدای بلند خوندی وای نمی‌دونی چقدر حس خوبی داشتم وقتی می‌دیدم تو با اشتیاق و شمرده شمرده کلمات رو می‌خوندی. آغاز داستان خوانیت مبارک عشقم. خوشبختانه کلاس موسیقیت داره به خوبی پیش می‌ره و خودت خیلی مشتاق به یاد گرفتن هستی منم خیلی دوست دارم و تا جایی که بتونم همراهت هستم دختر شیطون و بلا و وروجک من.     پرنسس مهربون...ادامه مطلب
ما را در سایت پرنسس مهربون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csaynatalebzadeh0 بازدید : 25 تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 11:04

دختر قشنگم داره سواد دار میشه چند روز پیش وقتی اومد خونه تا از در اومد تو سریع گفت مامان من دیگه می‌تونم جمله بنویسم می‌تونم بنویسم بابا آب داد منم غرق بوسش کردم. دوست دارم دختر باسوادم خیلی حس خوبیه که دارم با دخترم بزرگ میشم این روزای خوبو باهاش تجربه می‌کنم خیلی خوشحالم خیلی . دیگه برای بابا علی با گوشی اسن ام اس می ده می نویسه بابا عزیز دل مامان. 10 آبان تولد بابا علی بود، ما هم خواستیم کلی سورپرایزش کنیم براش یه تولد کوچولو گرفتیم تولدی که آجی هم باهامون همراه بود. تو هم برای بابا علی یه نقاشی کشیدی (سه نفرمون رو)بالاش نوشتی بابا.به نظرم این بهترین پرنسس مهربون...ادامه مطلب
ما را در سایت پرنسس مهربون دنبال می کنید

برچسب : بابا آب داد,بابا آب داد شعر,بابا آب داد دوم ابتدایی,بابا آب داد کلاس دوم,بابا آب داد درتونس,بابا آب داد کلاس اول,بابا اب داد پیک ادینه,بابا آب داد سوم ابتدایی,بابا آب داد پایه دوم,بابا آب داد در مسجدسلیمان, نویسنده : csaynatalebzadeh0 بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 22:20

سلام عسلکم از مدرسه زنگ زدن برای کامل کردن مدارکت که کارت سلامت هم جزوش بود به خاطر همین باید واکسن میزدی امروز با مامانی رفتی و واکسن ورود به مدرسه که میشه 7 سالگی رو زدی . من پیشت نبودم قربونت برم  قرار شد به خاطر تب تا دو روز دیگه نری مهد و شما هم طبق معمول برای اینکه پیش مامانی بمونی خوشحال و شاد.

پرنسس مهربون...
ما را در سایت پرنسس مهربون دنبال می کنید

برچسب : واکسن ورود به مدرسه,واکسن ورود به مدرسه چیست,واکسن ورود به دبیرستان,واکسن ورود به دبستان,واکسن بدو ورود به مدرسه,عوارض واکسن ورود به مدرسه,واکسن های ورود به مدرسه,عوارض واکسن بدو ورود به مدرسه,علائم واکسن ورود به مدرسه,واکسن قبل از ورود به مدرسه, نویسنده : csaynatalebzadeh0 بازدید : 32 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 3:46

دیروز 22 تیر ماه اولین دندون شیری ساینا خانوم افتاد. الان مدتی بود که دندونش لق شده بود و اونم خوشحال از اینکه کی می افته منتظر این روز بزرگ بود. مبارکت باشه عزیز دل مامان. البته با کمک بابا علی این کار انجام شد (چون بابا از این کار خیلی خوشش میاد تعریفی که از بچگی خودش می کنه و دندون کشیدناش کاملا مشهوده) البته من برعکس اونم چون با هر دندونی که می خواست بیغته باید چند دور دور خونه می چرخیدم برای کشیدنش خداروشکر ساینا به بابا علی رفته خیلی شجاعه.

پرنسس مهربون...
ما را در سایت پرنسس مهربون دنبال می کنید

برچسب : افتادن اولین دندان شیری,افتادن اولین دندان,جشن افتادن اولین دندون, نویسنده : csaynatalebzadeh0 بازدید : 20 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 3:46